محل تبلیغات شما

کافه دل





امشب از اون شب هاست.
از همونایی که خنده از لب هام کنار نمیره
از همونایی که حتی وقتی میرم سراغ دفترخاطراتم و خاطره های غمگینم رو  میخونم ، مثل دیوونه ها می خندم.
خدایا.
دیوونگی هم عالمی داره.
یاد دیشب افتادم که با نیکو حرف میزدم
اخه هی استوری میذاره و پارسا رو سانسور میکنه خخخ
میگفت ما عاشقا همش تو در و دیواریم.(الان لوزالمعده این استیکره وسط خنده هاش از حلقش می پره بیرون خخخ)
راست میگفت مثه اینکه !
امروز همش تو در و دیوار بودم
( البته از شدت ذهن مشغولی ، نه عاشقی )




 و چه زیباست
و چه جالب
شاید وقتش آلان بود امشب و فردا
خداجون شکرت!
شکرت!
همین
به وقت 19 مهر ماه 98
تنها یادآور امشب این موسیقی خواهد بود و لاغیر.





"با خودم قرار گذاشته ام
به وقت تمام بی خیالی ها
توی تمام کافه ها
خیابان ها
کتابفروشی ها
خودم را به صرف انواع قهوه و نوشیدنی و موسیقی و شعر دعوت کنم
و به قدم زدن روی تمام سنگفرش های پیاده روهای این شهر
قرار گذاشته ام با خودم
و با آسمان و با ابرها
که رهاتر از همیشه در آسمان های خیال پرواز کنم
و در آغوش ابرهای آرامش بخوابم
و بخندم
و آرام باشم
قرار گذاشته ام 
با کبوترها،گربه ها و گنجشک ها
با برگ ها، قاصدک ها ، گل ها
قرار گذاشته ام آنقدر برای خودم باشم ، که هرجای زندگی که دلم گرفت، با مرور حال خوب این روزهایم بخندم
و هرجا کم آوردم، بی معطلی با خودم توی کافه ای یا خیابانی چیزی، قرار بگذارم."

این متن رو چند وقت پیش مامانم توی اینستا واسم فرستاد
پست جالبی بود
حس خوبی داشت
اون موقع دوست داشتم که متنش و بنویسم توی دفترم 
یا اینکه اینجا پست کنم متن رو
اما فرصتش نبود و بعدم فراموشم شد
امشب که حالم خوب نبود یادش افتادم
الان تنها چیزایی که میتونه حالمو خوب کنه، یه عالم گریه با اهنگای غمگین و نوشتن خاطره ست
یا دور دور زدن توی کوچه ها و توی دل شب زل زدن به آسمون و حرف زدن با ماه
یا رانندگی با اخرین سرعت و یه عالمه جیغ و (شاید) گریه با چاشنی یه موزیک با صدای خیلی بلند
یا شایدم حرف زدن با یه غریبه ی آشنا تا نیمه های شب از هر بحث و موضوع
اما فعلا امکان هیچ کدوم نیست چون باید برم مهمون داری کنم
  




این جهان تنها کمی انسانیت کم دارد.!
اگر روی کره ی  زمین بجای انسان نماها ، انسان ها زندگی می کردند!
آنگاه
نه خون بود
نه ظلم
نه ترور
نه جنگ
نه دشمنی
نه کودک کار
نه فقر
و نه هیچ چیز سیاه دیگر!
اگر روی کره ی  زمین بجای انسان نماها ، انسان ها زندگی می کردند!
آنگاه می شد یک عینک روانشناسانه به چشم زد
ریشه ی هر رفتار سیاهی را در کودکی بشر جستجو کرد
و در نهایت برای همه 5 وعده در روز عشق تجویز کرد
همراه با 5 وعده خنده ی از ته دلکه در نهایت به یک نفس عمییق و دم یک لیتر آرامش ختم شود!
با 4 وعده دوستی
3 وعده محبت
2 وعده کمک به هم نوع
1 وعده ورزش
و در نهایت توصیه می شد که شکرگذاری همراه با لبخند باید با تمامی این وعده ها صرف شود!
اگر روی کره ی  زمین بجای انسان نماها ، انسان ها زندگی می کردند!
آنگاه مطمئنا اسم زمین ، بجای کره ی خاکی، کره ی سبز بود
شاید هم کره ی سفید!
شاید هم صدایش می زدند: کره ی عاشقانه ی دوست داشتنی !





اما هنوز هم،امروز امروزه!
امروز رو میشه از نو ساخت
امروز رو میشه یجور دیگه زندگی کرد
یجور دیگه نگاه کرد
یجور دیگه نوشت
یجور دیگه گوش کرد
یجور دیگه حس کرد
تصمیم با خودته
 
اما هنوز هم امروز امروزه!
میتونی تصمیم بگیری که امروز رو زندگی کنی یا اینکه در فکر غم دیروز، توی کنج قلبت کز کرده و یخ زده بگذرونی
میتونی تصمیم بگیری که امروز رو زندگی کنی یا اینکه در اضطراب اومدن فردا از کنار حس ها و مزه های امروز بگذری
اما امروز هنوز هم امروزه!
من ترجیح میدم امروزمو امروز زندگی کنم
برای امروزم امروز تصمیم بگیرم
عشق و امروز از نو تجربه کنم
مزه هارو امروز از نو حس کنم
اطرافمو ، خوبِ خوب ، امروز ببینم
اصلا دلم میخواد امروز همه رو ببخشم
با همه دوست باشم. باهمه بخندم با همه شوخی کنم با همه مهربون باشمبه همه کمک کنم
من ترجیح میدم امروز رو جوری زندگی کنم، 
که انگار نه دیروزی بوده 
و نه فردایی هست
من ترجیح میدم، امروزمو امروز زندگی کنم!
برای چطور گذروندنش هم، همه پرسی نمی کنم
چون من فقط یکبار زندگی میکنم!
چون حق انتخاب دارم
چون برای خودم نظر و عقیده دارم
چون خودمو خیلی بیشتر از بقیه دوست دارم
من ترجیح میدم، امروزمو امروز زندگی کنم!





غمگین که باشم گریه میکنم!
افسرده که باشم، روحم را موسیقی آرام می کند!
عصبانی که باشم، فرقی نمی کند که تو کیستی! باید نق زدن هایم را تحمل کنی!
خشمگین که باشم فریاد زدنم از نزدنم بهتر ست!
اما
فقط وقتی که نا امیدم کنی
سکوت می کنم
سکوت می کنم و چشم می بندم
تا راحت تر از چشمم بیفتی
بجای قطره اشک نداشته ام!
آنوقت دیگر چشم هایم کوررنگی می گیرند
دیگر تو را نمی بینم!

( بر اثر " فروغ فرخزاد " )





دلم حرف زدن می خواهد!
از همان هایی که آنقــــــــــــــــــــــدر طول می کشید 
که تلفن خود به خود قطع می شد!
از همان هایی که بعد از گذشت ساعتی می گفتیم"تلفن سوخت!"
یا شاید هم
از همان هایی که تا خود سپیده دم
ریز به ریز در قسمت message گوشی نوشته می شد
راستی خودم جان!
یادت هست شب هایی را
 که تا خود صبح  با یک پتو مسافرتی کوچک
زیر نور ماه حیاط خانه ی پدربزرگ صبح می کردیم؟
همان شب هایی که هنوز همه دور هم بودیم
حرف های خصوصی و دغدغه های دخترانه مان 
کمی آنطرف تر
روی پله ها زده می شد
سماور مادر ، تا صبح گرمی بخش صحبت های گل انداخته و تمام نشدنی مان بود
یادش بخیر!
آن موقع ها با تمام بچگی هایمان 
چقدر حرف برای زدن داشتیم!
و حالا با تمام بزرگی هایمان!
چقدر راز مگو و حرف تلنبار شده در دل!
چقدر زود گذشت!
تقسیم بی خوابی های شبانه مان با یکدیگر
حرف زدن ها و خنده های از ته دلی که بخاطر ترس از بیدار کردن بقیه 
در ریسه رفتن های بی صدایمان گم میشد!
امشب عجیـــــــب دلتنگم
دلتنگ خوشی های دنیای کوچک آن روزهایمان
یا شاید همدلتنگ خوشی های کوچک دنیای آن روزهایمان
همان روز هایی که فرق دل را با قلب نمیدانستیم
اما دلمان برای هم تنگ می شد
و تپش قلبمان برای دیدن هم تندتر
امشب عجیییییب دلتنگم
امشب عجیییییب دلم حرف زدن می خواهد!




تا حالا دقت کردین؟
توی خیلی از کامنت ها یا نوشته ها لازمش داریم!
اما هیچوقت نیست!
پکیج شون ناقصه!
استیکرا رو می گم!
نه توی گوشی
نه توی وبلاگ
نه توی لپ تاپ
هیچ جا نیست!
هیچکدوم از اونایی که اسم بردم این استیکر و ندارن!
یه صورتک
با چشمایی بسته
در حال دم یک نفس عمیــــــــــــــــــــق!
برای نوشته هایی که اونقدر آرامش بخشن ، که آدمو به کشیدن یه نفس عمیق تحریک می کنن
یا عکسایی که پُرن از اکسیژن خالص
برای نوشته هایی که فقط یه نوشته نیستن!
یه تفکرن
یه دغدغه
یا حتی موریانه هایی که مدت ها به جون مغزت افتادن و توی نوشته های یکی دیگه هم پیداشون می کنی!
شایدم یک حس ند!
یه حس مشترک
یه درد مشترک
یه آه عمیق مشترک
شاید هم.
نمیدونم
نمیدونم
فقط میدونم که
 هیچوقت نیست!
پکیج شون ناقصه!

خب! 
اینطور که معلومه، مطمئنا دیگه سراغ blog.ir  نمی رم!
 چون سرویس وبلاگنویسی فوضولیه! کلی اطلاعات اضافی می خواست! 
کارم باهاش حتی به ثبت وبلاگ هم نرسید!

بلاگ اسکای هم که خیلی خیلی امکانات کم و سطح پایینی داشت!
خیلی چیزای ساده رو هم نداشت!
در یک کلمه: افتضاح بود!

می مونه بلاگفا!
.
.
.
و.
یه گزینه ی دیگه هم البته که هست!
بلاگر گوگل!
که البته توی بلاگر هم وبلاگ دارم در حال حاضر! اما غیرفعال !
ولی خب میتونه فعال باشه!
نهایت نهایتش اونم نشد دیگه می رم وردپرس!
.
.
.
یعنیا دارم هر راهی رو امتحان می کنم که سراغ بلاگفا نخوام برم!
کار کردن با بلاگفا واقعا به طرز مسخره ای سخته!
یسری چیزا که خیلی راحت ادم میتونه بهش دسترسی داشته باشه رو کلی راه باید بره تا بتونه تغییر بده!
مطمئنا طرفدارای پروپاقرص بلاگفا اگه فقط سه روز با میهن بلاگ کار کنن، دیگه سراغ بلاگفا نمی رن!
البته نه الان که جدیدا هی ارور می ده!




با دیدن عکس 3*3 این قالب اولین جمله ی همیشگی ای که به ذهنم اومد این بود:
"ما عینکیا
یکی از دم دستی ترین تفریحاتمون اینه که موقع چایی خوردن ،
لیوان و دو دستی بگیریم جلوی صورتمونو و توش فوت کنیم!
تا عینکمون مِه بگیره!"

البته اینم باید بگم که قالب مذکور به دلیل ارور های بی پایان میهن بلاگ اجرا نشد!
خب!
باتوجه به نیمچه اطلاعاتی که بنده دارم،
و با توجه به ارورهای دم به دیقه ایه میهن بلاگ،
و با توجه به اینکه از همون چندسال پیش تا الان میهن بلاگ هیییییییییچ تغییری نکرده!
الان نسبت به میهن بلاگ همون حسی رو دارم، 
که با رفتن به داخل یه خونه ی تاریکِ متروک به آدم دست میده!
احساس می کنم هر لحظه قراره آوار و خراب شه!
بنابراین به احتمال زیاد به زودی از اینجا  اسباب کشی می کنم!
دوست دارم ابزار های مختلف وبلاگ نویسی رو امتحان کنم ببینم کدوم کار کردن باهاش ساده تر و راحت تر و باحال تره!
اما باتوجه به سابقه ی قبلی و با وجود اینکه خیلی از بلاگفا خوشم نمیاد، و همچنین با توجه به پرکاربرتر بودن بلاگفا، احتمالا بلاگفا یه گزینه ی قوی تره واسم!
.
.
دلم واسه اینجا تنگ میشه!
ابزار خوب و راحتی بود! 
البته اگه انقد  لب تاقچه ی نرم افزارهاشون نذاشته بودن که از شدت خاک خوردن خراب بشه، بهتر هم می شد . خوب می موند!
.
.
اگه من و اینجا یافت نکردین، یه سر به این لینک بزنید>>  کافه دل

"گاهی خودت را زندگی کن!"
.
.
.
چقــــــــدر غریب!
و چقدر قریب!
و چقدر لازم
برای آدم هایی که در روزمرگی در حال محو شدن ند
.
خوبه که گاهی این جمله رو برای خودمون تکرار کنیم و سعی کنیم باهاش زندگی کنیم
نه فقط بعنوان یک تابلو ی تزئینی از جملات قصار
روی در و دیوار پیج و پست و اتاقمون!
.
.
.
"گاهی خودت را زندگی کن!"

( بر اثر " عشق شمیم! " )

"امشب از اون شباست
ببین جمعمون رو هواست
همه چی به کام من و تو
همه حالشون مثل ماست"
 امشب از اون شباست
که دیگه رد دادم
انقد که از خستگیییییییییییییی
خوابم نمی برههههههههه!
(این قسمت و باید با همون ریتم آهنگ می خوندین!)
.
آخ آخ 
نبینم باز برگشتین دارین آهنگ و از اول با ریتم می خونین!

ولی جدا و واقعا!
امشب از همون شباست که از شدت خستگی خوابم نمی بره!
از همون شبا که باز برای رفع خستگی (برای رفع خستگی مجری باید برقصه! دیش دارا دادام دی دام دام!! - خل شدم رفت!)
هی چایی خوردم و آخرش همون چایی خواب و از سرم پروند!
وای دیگه واقعا بقول بهتاش رررررررررررررررررررررد دادم! با هر کلمه ای که می گم یه آهنگ میاد تو مغزم !
دو ساعته دارم با خودم مشاعره می کنم!
فکر کنم دچار خوددرگیری مزمن شدم!
نه انگار من هرچی بیشتر اینجا می مونم، بیشتر چرت و پرت می نویسم!
همون بهتر که برم انقدر چشمامو به هم فشار بدم  عین این بچه ها ، تا خوابم ببره!

که البته آخرشم تا یه دور کل آدمای امروز و آنالیز نکنم و قصه ی زندگی و آینده شونو تا 5 سال بعد پیش بینی نکنم و تموم گوسفندای نداشته ی سقف و نشمرم، خوابم نمی بره

اه چقد من حرف می زنم! یکی نیس بگه خب بیا برو بخواب دیگه بچه! عه! لا اله الا الله!
فعلا با اجازه!



"همه بارونو دوست دارن
من اما
نم موهاتو
توی گوشم بگو آروم
تموووم آرزوهاتو"
تنها کتابی که بیشتر از یکبار خریدمش!
تنها کتابی که بیشتر از یکبار خوندمش!
بنویس جان!
تو واااقعا فوق العاده ای!
آنقدر که با هربار خواندنت، 
یادم میرود
زمان و
مکان و
تمام اتفاقات و شرایط این روزها را
و آن موقع ست
که بی توجه به تمام اتفاقات و روزهای دور و برم
فقط ، با کمک توبا کائنات حرف میزنم
به آنها دستور میدهم
امر میکنم
و آن موقع ست که من ملکه ی جهانم هستم!
و تمام جهانم، 
فرمان بردار من
بی شک 
آشنایی ما یک معجزه ست!



سلام دوباره!
یه چیز جالب!
وقتی برای پست قبل که قرار بود دیشب ارسال بشه اما نشد(!) داشتم دنبال تصویر می گشتم،
خیلی اتفاقی به عکس بالا برخوردم!
متن عکس بالا برام خیلی جالب بود !
اونقدر که باعث شد برم به صفحه ی وب مربوط به اون عکس و حتی اووونقدر جالب بود که باعث شد تا خود صبح توی اون سایت چرخ بزنم و تمام مطالب اون وبسایت رو زیرورو کنم!
در مورد قانون جذب چیزی می دونین؟
راستش من با اینکه خیلی وقته ازش خبر دارم، اما چند وقتی هست که خیلیییی عجیییب مدام برام اتفاق می افته!
به شکل خیلی احمقانه ای یه موضوع ذهنم و درگیر میکنه
و به شکل خیلی احمقانه تری دقیقا با کسی یا چیزی مواجه میشم که کلی اطلاعات راجع به اون موضوع بهم می ده!
وبسایتی که گفتم ، وبسایت شخصی آقای شاهین کلانتری بود!
یه مدرس نویسندگی!
البته من راجع به نویسندگی کنجکاو نبودم!
اما از اونجایی که این چند وقت خیلی بیشتر از هر زمان دیگه ای توی زندگیم بیکار بودم و هیچ کاری نمیتونستم انجام بدم ، 
چند روز پیش همینطوری توی وب گشت میزدم و راجع به مهارت هایی که هر آدمی باید داشته باشه سرچ می کردم
و جالب بود که یکی از اون مهارت ها نویسندگی بود!
اون موقعی که داشتم یک لیست از اون مهارت ها رو وارد دفترچه یادداشتم می کردم تا سر فرصت راجع به هرکدومشون مفصل و جداگانه سرچ کنم،
نویسندگی مثل یه گزینه ی وسوسه انگیز بهم چشمک می زد!
و البته با خودم فکر می کردم که آخه برای چی نویسندگی؟!
از همه ی اینا که بگذرم، باید بگم شاید تنها کار واقعا مثبتی که این چند وقت انجام دادم نوشتن بود!
هرچند کم!
هرچند در حد مبتدی یا دل نوشته یا چه می دونم 
هر چیزی که برای یه نویسنده ی واقعی می تونه مسخره به نظر بیاد!
اما تنها کار مثبتی که توی اوقات فراغتم با کمال میل انجامش دادم ، همین بوده!
نکنه من باید از اولم نویسنده می شدم؟!
نکنه.؟!



خب خب خب
از اونجایی که این چند وقت و تقریبا همش در حال فیلم دیدن یا کتاب خوندن بودم و هیییییچ کار مثبت دیگه ای انجام ندادم(متاسفانه)!
لااقل بیاین راجع به فیلم های خوبی که دیدم صحبت کنیم!
6 تا فیلم بالا از بهترینایی بودن که این چندوقت دیدم
خوشحال میشم نظرتونو راجع بهشون بدونم
البته فیلم parasite قرارنبود جزو این لیست باشه، چون وااااقعا از نظر من فقط یک فیلم منزجرکننده ست!
اما از اونجایی که نظرات مخالف و اتفاقا جالب و قابل تفکری در موردش شنیدم، این فیلم هم شانس این رو داره که جزو لیست پیشنهادی من باشه! 
(یجوری میگه شانس اینو داره انگار قراره به فیلم اسکار بده!
(نه دیگه واااااقعا باید یه فکری برای این استیکرا بکنم! نگا اخه چیه این تا ته معده اش پیداست! ببند بابا اه!))

آخرین جستجو ها

مشاوره خانواده سایت خرید پروژه های کامل معماری ایرانی PC تولد مهربون ترین مرد زمینی Cheap NFL Jerseys Sale With 60% Off, Free Shipping Enjoy! پژوهش سرای دانش آموزی اندیشه cribanetsuf rodenonfie globarorus مجله فارسی